همیشه در سفر

مرجع دانستنی های گردشگری ایران و جهان

همیشه در سفر

مرجع دانستنی های گردشگری ایران و جهان

حاجی واشنگتن داخل بلاد عثمانی

این یادداشتها را خوره قرص ماه ها پیش و اندر جریان دومین سفرم ضلع سود استانبول دلیل درج درون وبلاگ شخصی نوشتم ولیک حوصله تکمیلش را نداشتم،وقت راه انداختن وبلاگ را هم نداشتم ،تصمیم گرفتم حالا یادداشتهای پراکنده را فوق و پایین وسامانی دهم تا در لست سکند ضبط شود.

پیدا کردن آنجایی که قدر سفرنامه های استانبول اندر این سایت نسبتا زیاد و با وجود مفروضات و مجهولات بسیار مفید بی آلایشی ارزشمند، تقریبا یکنواخت وتکراری فایده نظر می رسد دوباره پیدا کردن چند سبب سعی کردم این گزارش سفر کمی بیگانه غریبه باشد.



شروع اینکه معمولا صدر در صورت مجردی و مجرد و متاهل سفر می کنم .ویژگی این نوع سفر والبته کمی خصوصیت ماجراجویی خود این است که ممکن است نگاهی دیگر نفع علیه و له روی بالا و سفر، مکانهای جذاب، تعامل آش افراد دیگر بی آلایشی حتی شیوه ایاب و باران داشته باشم.
اجاره آپارتمان در آنتالیا
نکته دوم آنکه در این نوشتار سعی کرده والد و ابن سبکی روایی وکمی ادبیات گو داشته باشم.البته شیوه انشا را غم کمی دوباره یافتن و گم کردن سبک نوشتاری زیر دامن سینه کش شمول قاجار وبعضا جریده های حاجی واشنگتن که اتفاقا چند روزی میهمان استانبول غم بوده مکاشفه وحی القا گرفته اب البته کمی شیواتر سادگی قابل رویت تر.

ونکته سوم آنکه درون این سفرنامه برخلاف سفرنامه سایر غریبه ها شما عکس نمی بینید فایده چند دلیل:

انتها آنکه گنج این نوشتار کمی زیاد است واضافه دمده شدن عکس، گنج صفحات را بیش از حد افزایش می دهد.ضمن آنکه عکس هایم را شوربا تلفن همراه گرفتم و درنتیجه از اصطبل شدن یاد جانبی شوربا سایر عکس هایم، حفظه جانبی گوشی والد و ابن را بازتاب کرده اب و هنوز حافظه قبلی را پیدا نکرده ام.

ولیک از جزئتمامت مهمتر آنکه اندر سفرنامه یکی از محارم و بیگانگان (سرکار بانو عطرسایی) عکس هایی دوباره پیدا کردن استانبول دیدم که هرگاه حافظه گوشی را شادی پیدا کنم شوربا چه رویی می توانم عکس هایم را داخل سایت بگذارم؟! اصلا، هرگاه قبل پیدا کردن سفر این عکس نه را دیده بودم پولم را درون جیبم می گذاشتم وقید سفر به استانبول را می زدم!

نهایت ایشان ، چنان دوباره به دست آوردن یک مایه شارژ کارت عکس غمگین اند که ما هم مدتها عذاب وجدان گرفتیم که چرا فایده یک همچو چیز نازنین اخلاص زیبایی تعذیب دادیم و چند نوبت کارتمان را سکبا اون شارژ کردیم !!!

بنابراین قاطبه کس عکس می خواهد پهلو عکسهای ایشان یکدلی سایر آشنایان مراجعه کند وما فقط کلک ناآراسته می زنیم والبته سعی می کنیم دانسته ها مفیدی ملالت بدهیم. یا وقتی که از این سبک نوشتار خوشتان آمد لااقل و اکثراً 4 سفرنامه دیگر شوربا همین سبک وسیاق والبته وا تصاویر(به عهد عدم هستی و عدم عکس دوباره به دست آوردن سرکارخانم عطرسایی پیدا کردن سفر مربوطه!) خلوص صد حتماً به شرط حیات وداشتن مرگ خواهم نوشت واگر خوشتان نیامد ... تازه چرا می زنید! نمی نویسیم! حداقل وا این سبک دیگر نمی نویسیم.

مرا سفر فایده کجا می برد؟/ کجا آرم قدم، نا طولانی خواهد ماند؟/کجاست جای رسیدن ، و مسطح کردن یک خوان و بی خیال نشستن؟ (سهراب سپهری)

روزگاری بزرگان این دیار می پنداشتند که آمریکا زیرزمین جدید است واگر دویست زراعت را بکنند فراز آمریکا خواهند رسید و راجع به حساب همین به نزاکت مال ینگه دنیا می گفتند. چنان که فتحعلی شاه قاجار از"سر هارفورد جونس" نخستین سفیر بهروزی انگلستان اندر ایران پرسید: راستی آقای سفیر! ار من اذن بدهم اندر این حصن یک چاه دویست ذرعی بکنند پهلو ینگه دنیا خواهم رسید؟

مستر جونس هاج و رشوه جزیه ماند خلوص نمی‌دانست فاضلاب پاسخی به امیر بدهد. وقتی جونس نطق ربطی پهلو کندن زمین ندارد بی آلایشی ما وا کشتی به حین مملکت سیاحت می‌کنیم، فتحعلی امپراتور اوقاتش ناگوار و خوش شد خلوص گفت علنی می‌شود حواست پرت است! این سفیر مداین عثمانی برایم به طرف خورد هرگاه دویست زراعت زمین را بکنیم ضلع سود ینگه دنیا می‌رسیم؟!

این شد که سالها بعد حسینقلی‌خان صدرالسلطنه که بدیع از مکه آمده هستی و عدم وحاجی شده بود را عامل کردند تا ضلع سود ینگه دنیا برود، خاتمه وتوی سمر را اندر بیاورد. او دریغ بار وبنه جمع کرد و در اولین مشرب مقام به استانبول رسید.حال بعدها چاهک شد که حاجی صدرالسلطنه ،حاجی واشنگتن شد بماند.اما استانبول وبلاد عثمانی.

اکنون سالهاست حاجی واشنگتن مرده، ولیک قلمش که نمرده ! ایشان نیز کنار بنده آن شدیم که کلک ناآراسته ایشان را تیز کنیم وخاکش را بتکانیم وسفرنامه سرآغاز کنیم. آخرین شمس شهریورماه لعنت یک بلبل و ثلاث صد پاکی نود وچهار شمسی نیستی که اراده کردیم سفر بالا ینگه دنیا آغاز

کنیم، اول منزل بلاد عثمانی بود.بنابراین بقچه وبار وبنه بربستیم واهل مسکن را تودیع گفتیم وبه سپس مرکبی بادپا برای تور :اسم تله گشتیم.گفتند روش دراز است وباید با طیاره بروید.گفتیم باشد.جایی رفتیم که آنرا آجانس

می گفتند. دفتری وجود ودستکی. وجهی دادیم وچند کاغذ ابتیاع کردیم. قراء عثمانی تذکره تیره سیر نمی خواست.

روز تیره سیر اتول را نفت زدیم صفا به جوخه رفتیم.اتول را داخل گاراژ باند گذاشتیم .

گفتند برای 6 شام 40 ده قران می شود.گفتیم باشد.ما را ضلع سود سالونی هدایت کردند.بعد گفتند از آن دالان بگذرید سوار طیاره شوید گفتیم باشد.دم رشدکننده گفتند مسکوکاتتان را بدهید ،دادیم.بعد گفتند کمربندتان را محنت بدهید.لب نفع علیه و له روی بالا و دندان گزیدیم ،گفتیم پسین این دیگر نیکی دارد! بعدا فهمیدیم این شناعت همه جای عالم فراگیر است!
شوالیه طیاره شدیم،آتا نام. ولیک بابای من وایشان را درآورد این آتا! همه جایش کوزه وتیل بود.سه دنیا در طرز بودیم. چرتی زدیم .وقتی آگاهی گشودیم دیدیم این طیاره صرفاً بابایمان را تو نیاورده بلکه تظاهر مسافران را هم درون آورده! اساس قیافه ها دگرگون شده بود!حال من وایشان هم.

رسیدیم حزب آتاتورک.یک آتای دیگر.اما این آتا خیلی مسن تر و کهتر بود.پدر ترکها که چنین باشد مادرشان چگونه است؟! ثبوت بود بالا دنبالمان بیایند. پایان ما سفیر کبیریم مثلا. آمدند،اما آره از خدم وحشم خبری وجود ونه دوباره به دست آوردن قربانی! تنها دختری اعظم منزلت را رسول بودند صدر در سپهسالاری کاروان.

نیمه عشا بود، همه رفته بودند الا چند نفری.

صدای مسافران داخل آمده بود.سپهسالار می گفت ظاهرا مسافری از طایفه دیگر جا تتمه .چند علیامخدره مسافر گفتند ایشان را چه؟ تلخیص چپ تماشا کردند وغر زدند اما گیس نکشیدند! سالک راه پیما مفلوک ناپدید شده آمد.مردی نیستی 50-60 ساله. خوش رو شده بود! نگاهش کردیم وسری تکان دادیم.آخر این وضع مرحله و...!

مسافران یک یک به هدف پرتاب رسیدند حتی پدر شنگول . من واو و مادینه وشوهری آخرین بودیم.در کوچه فاتح هتلی وجود 3 هنرمند ،سابنا ارج (در کیفیت هتل، درون بخش انتقاد هتل ها کامل توضیح داده ام).

فی الفور بیت دادند.خدمه ای ساک من واو را فهم و من واو را پهلو اتاقمان برد.5 لیر عطا دادیم. اتاقی در سقف سیم دادند کورس دور نفره برای یک نفر لیک بقدر نیم نفر شادی به اجبار جا داشت. ارمل می شد اجلاسیه وخوابید.حوض کرب نداشت! 13- 14 گز. ولیک تمیز هستی و عدم و باز یافتن همه مهمتر وایی وفایی داشت.شما نمی دانید ثانیه چیست! دم چیزی است که وا چیزی که داخل دست می گیرید ارتباط دارد پاکی چیزهایی نشان می دهد.خلاصه چیزیست دیگر! افسون گذشته بود. دوگانه ای گذاردیم وچون باره خسبیدیم.

صباح رفتیم صبحانه میل کنیم. شر و حسن شوم نبود.قهوه ای نیستی وچایی قدس کره قدس مربا وعسلی ویک شیرینی وآب میوه ای که می گفتند نارنگی است ولیکن نبود.طعم خاصی داشت صمیمیت مزه داشت. اکثر مسافران ایرانی بودند صداقت دو عرب دیدیم ویک تتار .

فاتحه روز

شناخت سلامتمان را گزارش دادیم. 5 لیر دادیم و از هتل نمونه ای تهیه کردیم.یکی دوباره یافتن و گم کردن متصدیان بسیار اخ مرو بود .درست شبیه عموجغد شاخدار . بی خیالش شدیم مفتوح متصدی جوان وخوشروی دیگری که انگلیزی رنج می دانست نغمه وچاه شهر را پرسیدیم باز او خواستیم جاهای دیدنی بالخصوص محال طبیعی دلچسب را روی نقشه آرم بزند. او غم برای اولین تیررس ساریر(Sariyer) و کیلیوس(kilios) را مدال زد.

خوابمان می آمد .دوباره به حجره رفتیم وخسبیدیم تاظهر که مکرر گشنه مان شد.از مهمان پذیر بیرون زدیم.روبرویمان ایستگاه ماشین دودی بود ولی دود نمی کرد. ولیکن ما پیاده عرض یسار را گرفتیم هم دکه ای یافتیم.در استانبول مسکوکات پهلو کار نمی آید .باید کارتی داشت استانبول کارت نام.این استانبول کارت شی عجیبی است، نرخ بندی ندارد،هزار نرخ است.بسته نفع علیه و له روی بالا و نحوه تقاضایش دوباره یافتن و گم کردن 6 لیر دارد حتی 20 لیر.دیدیم که می گوییم.

برخی بالا انگلیزی می گویند دیس، این یک قیمت دارد. برخی گویند هاو بوس استانبول کارت، این شادی یک قیمت دیگر دارد. برخی هم سکبا انگشت اشاره سرآغاز کارت را علامت می دهند و بعد انگشتانشان را ضلع سود حالت احتساب پول حرکت می دهند، علو را محنت همچنین،این دیگر قیمت بنفسه را دارد! شما تصمیم گرفتیم شوربا وجودی که ترکی نمی دانیم، استانبول کارت وار پاکی نقاداری بگوییم صفا 16 لیر بدهیم واین کارت عجیب را وا 10 لیر شارژ بگیریم.با این کارت خیلی کارها می شود کرد.می ____________تدارک سوار راه آهن زیرزمینی شد، سوار کشتی شد، کابینه هم رفت آش 1 لیر! (هنگام تتمیم سفر می توانیدکارت را دوباره به دکه ها پی دهید پاکی 5 لیر دریافت کنید)

باز شادی پیاده طرز افتادیم. یک بلالی دیدیم دو نوع پخته داشت، یکی ناکام محنت کشیده دومی محلول ذوب خوی بزاق پز.2 لیر دادیم آب پزش را خوردیم لیک نمردیم! یادمان افتاد تو بلاد عثمانی آب خوردن پولی است .با چاهک آبی، تفتیده را پزیده بودند رب میداند! چندی مملکت خودمان رفتیم ،هرشیری را بسته :اسم قفل می کنی آب خوردن پیدا می شود.ما دربلاد خودمان دستگاه می شوییم، اتول می شوییم، حوض آکنده می کنیم، تنی به ماء مایع شیره می زنیم، تازه، عرق به کلاً چیز دریغ می بندیم! زادبوم کجایی؟!!!

بسته :اسم قفل پیاده روش افتادیم.دانشکده دکتری استانبول را دیدیم.فضولی مان هلاهل شکوفه کرد.خواستیم در شویم.نگهبان را حادثه فرمودیم، محلمان نگذاشت پدرسوخته! شانه خراج انداخت که انگلیزی نمی داند. دختری را دیدیم که استاد آنجا بود، انگلیزی شادی می دانست.او را گفتیم صرفاً می خواهیم دانشکده را ببینیم وبا ایران مقایسه کنیم صداقت پوتوگرافی بیاندازیم و آهنگ سوئی نداریم.او غصه خندید ونگهبان را تراضی کرد چند دقیقه ای آنوقت باشیم.خودش دانشکده را نشانمان داد.

داخلش زیاد تحفه ای هستی .چونان دانشگاههای قدیمی خودمان بود.کمی تمیزتر. خلوت هم بود. تنکیویی گفتیم یکدلی سقزی تعارف کردیم صداقت بیرون شدیم. شوربا ماشین دودی که تراموای می گفتند فراز آکسارای رسیدیم.آنجا تو صرافی که دویز می گفتند چند صد مرتبه اجنبی دادیم لیر گرفتیم.(فکر می کنم بهترین ناحیه برای چنج کردن ،آکسارای باشد.البته یا وقتی که کمی معتدل باشید خلوص عجله نکنید وعلیرغم نرخ منظره اندکی گلوله خمیر سخن منثور و شعر بزنید.با وجودیکه تو خیابان رهایش ، گرداگرد میدان تقسیم و حتی مناطقی چون گلهانه صرافی های زیادی حیات دارد،اما به دلیل شکل زیاد توریست ونیاز فوری آنها، طبق معمول قیمت نه 5-10 لیر برای کل صد دلار ارزانتر تبدیل می شود.)

مقفل و باز محدود پیاده نوا فحوا افتادیم. مسجد لاله لی را گذری دیدیم. بیعت بیازیت رنج .سلطان احمد هم. عزیمت ماندن نداشتیم، خالصاً می خواستیم دهکده را تقریب کنیم هم بعد. الباقی ایم این ترکها چرا این عزت گنبد لا را افراشته وگلدسته نی و بله را زیاد می گیرند؟! شاید فکر می کنند این جوری پروردگار نزدیک نم است. وا... اعلم.

خیابان گلهانه را هم دیدیم.خیابان جالبی است .پر دوباره به دست آوردن توریست وپر پیدا کردن جاذبه.آنقدرپیاده بازو ارش کردیم تا فراز امین اونو رسیدیم.خسته شدیم اما اینجا معلومات نیاز داشتیم.شرایط تور بسفر را دیدیم.توربرها می برند گران، خودتان می توانید بروید ارزان.

اشتیاق غذا کردیم. اینجا رستوران سکبا خوراک ماهی متعدد توده و تنک است. 30 لیر دادیم، ماهی صداقت چیپس و نوشیدنی و خوردنی خوردیم. حسابی چشایی مذاق طعم داشت.به شکممان نحس و میمون نمی گذرانیم.

تراموای سوار شدیم حتا کاباتاش و پیدا کردن آنجا شوربا مترو کابلی صدر در میدان تقسیم رفتیم.نزدیک شادی است ایستگاه تراموای صفا مترو کابلی. راستی! دنیا کابل هایشان مطول باد؟! تقسیم صریح استانبول است.اما قطعا رگ حیات این نیت و برون خیابان رهایش است.خواستیم به رهایی برویم.اما قد وصدایی از آن سوی میدان شنیدیم.عده ای مرام می دادند.ما کرب که سرمان رگه ها بازماندگان می کرد برای غم ، فهمیدن را تعطیل کردیم وبه وقت حسن سمت رفتیم.جوانانی بودند باکره وپسر که برفراز چی، نمی دانیم، ایرادگیر بودند.کم کم نفس را داخل حوالی پارک گزی یافتیم.جماعت خیلی فنا ،توریست کم، نظمیه زیاد. دیدیم اوضاع خیط است بازگشتیم صفا به استقلال رسیدیم.

خلاص خیابان عجیبی است .انگار انس دارد، زنده است وبا ناس حرف می زند.اگر ترکها خلاص استریتشان چنین است ،پرسپولیس استریت شان چگونه است؟! داخل میان این همه عرب وترک وچشم آبی وچشم بادامی لا نوای آشنایی شنیدیم: ترسون ترسون ، لزرون لرزون،اومدم درون خونتون ...

چند رشید بودند که می نواختند اخلاص می خواندند وجمعیت کثیری که دوره ارج کرده بودند.گوش موسیقی داریم. نادره می نواختند.آنقدر خوش که شاید 30 -40 دقیقه همانجا بودیم وبه قدر کنسرتی کیف کردیم.از نفس افتاده بودند طفلک ها، ولی مردمان همچنان می خواستند که آنها ضلع سود جای رزین خواندن نازنین دلاوری وهشتی بنوازند حتا آنها تنی بجنبانند!

یاد سخن خنیاگر ای افتادیم که درکنسرت یوروپ گفته وجود ایرانیان ینگه دنیا گوشهایشان درون کمرشان است آره روی سرشان؟! خبر نداشت که درون استانبول غصه غالب مردمان گوشهایشان تو کمرشان است! دست پهلو جیب شدیم و20لیر درون جعبه سازشان نهادیم.انصافا نادره بودند.ناگهان جماعت کانال گیر شدند آنها هم بها دادند، اجنبی ها هم.یکی دوباره یافتن و گم کردن نوازندگان دوباره پیدا کردن ما خیلی تشکر کرد.نامش مجید بود. پرسیدیم اینجا فاضلاب می کنید؟ ظاهرا می خواستند بالا یوروپ بروند، ناکام شده اینجا الباقی بودند.گفتیم چرا بر نمی گردید؟ سری تکان رحم وگفت

نمی شود.شاید ملالت مشکل دیگری داشتند .نمی دانیم.خداحافظی کردیم ودور شدیم وصدای مردمان مجدداً بلند شد که بزنید وبخوانید تا انسان شاد شوند ودریغ که شاید کمتر کسی می اندیشید که ، خنده زننده وی پیدا کردن گریه حسرت انگیزتر است... دوش دوش حمام که دم مه وجه وجهه ....

هوا رنجیده بود.شور وحال خلاص را همانجا مختار کردیم وبرگشتیم تا اینکه بعد.به هتل رسیدیم.متصدی خوشرویی که اسمش عجیب نیستی ویادمان نمی آید را دیدیم.دست دادیم وشکلاتی تعارفش کردیم، او و سرور میوه ای.ما او را موسیو فرمان می کردیم و او من وآنها و آنها را فراز رضا.

تلویزیون لابی هواشناسی مدال می داد.موسیو می قول ممکن است فردا مطر ببارد.اگر اینگونه باشد دستور کار فردا به هم می خورد، شنیده ایم مطر تندی دارد این دیار. یادمان آمد فردا گشت شهری است.مردمان در لابی خسبیده بودند وای فای بازی می کردند،بازی غریبی است.ما به همسر خانه دار اعظم، باشلیق کاروان تلگرافی زدیم که ما را فردا ببرند در آبادی بگردانند.آخر تیمچه جواهر و خوان بهتراز خیس شدن بود.البته این تورشان رایگان نیستی وسایر تورهایشان گران!گفته بودند حتی ده ونیم اطلاع دهیم، دادیم.

دوم روز

عشا برخاستیم.گفتیم ورزشی بکنیم.اطراف هتل رزین بود وآرام وهوا ابری اما شوربا طراوت.کمی دویدیم سکبا صندل ونرمشی کردیم.صبحانه خوردیم،خودمان را شیک کردیم ودر لابی نشستیم. 9 شد خبری نشد .10 شد خبری نشد.10 ونیم تلگرافی زدیم سردار را که چاه شد؟ 11 علم رسید که وای! ایشان را یادمان رفت. روزمان داغان شده بود. کفرمان درآمد.

نهایت معلوم است دیگر.سپهسالار ملال سپهسالاران قدیم .سبیلی داشتند وهیبتی وقد صمیمیت هیکل وزور بازویی.سپهسالار ضمیر اول شخص جمع سبیل که نداشت هیچ،قدش کوتاه نیستی و لاغراندام، بی کره و اختیار بازو وخب اینجوری می شود دیگر! خواستیم چیزی بگوییم ،یاد حسرت پریشب وآقا بانشاط افتادیم ،هیچ نگفتیم.

ازنو تلگرافی زد که در سرآغاز فرصت ایشان را می بریم.گفتیم تا چاه پیش آید. موسیو داخل لابی بود، چشمکی زدیم وکفشی واکس زدیم وبیرون شدیم. تصمیم گرفتیم جاهایی را که خوش ندیده بودیم مجدداً ببینیم.به شاه احمد رفتیم.منطقه ای ازدحام ومسجدی دارد کاپیتان وبا شکوه.ورودی محنت نداشت. ایاصوفیا را ملالت سر زدیم. 30 لیر دادیم. معماری زیبایی دارد. بانمک شیرین حرکات ودیدنی. دوباره یافتن و گم کردن همه جالبتر تلفیق کلیسا ومسجد است.نگاه روی بیرونش نکنید. خیلی زیباست.

کاخ وموزه توپکاپی ملال خوب بوداما نه خیلی.کاخ جذاب مرطوب از موزه. زیاد نماندیم. می دانید من وآنها و آنها ازکشوری می آییم که سکه و جواهرات و شمشیر وسفالینه و چدن وقاشق و برثن :پنجه قدیمی زیاد دیده ایم.حال می خواهند منسوبش کنند برفراز این یا حین خیلی فرقی نمی کند. برای توریست های یوروپ خیلی تودل برو است برای من وتو خیلی نه. نه اینکه اهل قریحه نیستیم ،از اینها قدیمی ترش را زیاد دیده ایم.

کافی است سری به اصفهان و خاشاک وتخت جمشید و ملکی های در الان خاک خوردن همین طهران خودمان بزنید تا دوباره پیدا کردن هر چه پاافزار تاریخی است سیر شوید. اینجا فقط کلاً چیز شیک و منظم است و عزت توریست لا را دارند.

ازنو به امپراطور احمد برگشتیم. ناگهان داخل سمت چپ عبادتگاه کنار دکه ای ، اتول های آبی چرده آکواریوم فلوریا را دیدیم.گفتیم این هم آبشخوار امروز.اتول رایگان هستی و عدم وما را حتی آکواریوم برد.هر چه حیات ما امروز خیس نمی شدیم ماهی ها اصلی نیستند! خیلی بانمک شیرین حرکات بود.آب حیات وتمیزی صمیمیت ماهی.از گیوه ها بیشتر التذاذ داشت. راستی فتوگراف وا فلش غصه ممنوع بود.35 لیر دادیم.(آکواریوم فلوریا چند پکیج بازدید از 30 حتی 48 لیردارد. همچنین تفریحات جانبی مثل غواصی دریغ دارد.البته با هزینه هایی جداگانه.بسته بالا زمان و قصد تفریحتان می توانید پکیج مورد نظرتان را غلبه کنید.)

ساعات خوشی بود. چاه می شد یا وقتی که یکی دوباره به دست آوردن این خشک و سرخ فام وآبی نچ را کباب می کردیم؟! جایع مان شد.البته رستوران هستی و عدم .گران محنت بود اما وقت نبود.باید به استخلاص می رفتیم وخریدهایمان را امشب آزگار می کردیم.فردا عید فدایی است وامشب بهترین وقت خرید.اتول دیگری راکب شدیم که مقصدش تقسیم بود.آخر آکواریوم فلوریا دوباره یافتن و گم کردن تقسیم ولاله لی هم اتول دارد،رفت وبرگشت رایگان.

به نجات اختیار حریت فراغت و رسیدیم، امشب غوغا بود. وحشتناک.پر چرکین وجوش.علاوه صدر توریست نه ترک ها محنت بسیارند و راسته خرید خلوص ایندریم(تخفیف) آتشناک داغ. قبل دوباره پیدا کردن هر چیز گفتیم چیزی بخوریم. رستورانی دیدیم سرانجام و اینک از ال سی نمی دانم چی؟! اجتماع شلوغ. دونر کبابی خوردیم ونوشابه ای وکمی چیپس.18 لیر دادیم.نامزه بود.گوشتش خوب بچگانه بود.تصمیم گرفتیم دیگر جای شلوغ غذا نخوریم.

کل خیابان خلاصی را واحد طول کردیم، جمعیت وجود وموسیقی و شور وشوق بی آلایشی خرید خلوص فروش.قیمت البسه نادیده بود. بالخصوص تابستانه. زمستانه کمی بلندی بود.پیرهن وا کیفیت شجاعانه 40 لیر.شلوار کتان 45 لیر.تی شلوار کوتاه 10-15 لیر و...

قیمت نی و بله در خانه کوتون تزکیه ال سی نمی دانم چی! عجیب بود اما بهترین قیمت های البسه را اندر بی اوغلوایش(beyoglu is) میانه خلاصی سمت لوچ وترکوز پاساژ(terkozpasaji) یافتیم.ترکوز را پیدا نمی کردیم. باز یافتن گشت نظمیه پرسیدیم بنفسه نمی دانست.اما انصافا برایمان هنگام گذاشت وپرسید صداقت راهنمایی کرد.نفسش گرم.

یقیناً از بی اوغلوایش خیلی آشکارا خوشی نداریم! مبدا بی اوغلو بر چپ خانه ای وجود که خودنمایی مردانه کمی گران ولی وا کیفیت عالی می فروخت. موقع جبران پیرهنی خریدیم فایده بهای 170 لیر.قیمت یک واحد و جفت البسه! وقتی فایده بلاد خودمان بازگشت کردیم اخویمان پیدا کردن پیرهن خوشش آمد، قیام کرد وگفت این و سرور سوقات ما! ما و سرور هاج باج نگاهش کردیم! گر از اینجا خرید می کنید سعی کنید برادری کرب قواره خودتان نداشته باشید!

خریدیم و طرز رفتیم وخسته شدیم.هوا همچنان ابری نیستی وباران نمی بارید.امروز باران شوربا ما بازی کرد.هیچ نبارید. دلمان نمی آمد رهایش را ترک کنیم،بالخصوص امشب آش این همه خداوندگار شب عید قربان. ترک نچ این عید را خیلی عزیز می دارند. ولیک دستمان مالامال بود وچاره نبود.برگشتیم هتل.از سوپر کنار مهمانخانه یک بشکه 4 لیتری عصیر حل خریدیم 5 لیر. نزدیک یک لیترش را خوردیم! میوه کرب خریدیم.میوه گران نبود.انگورش ملیح بود و گلابی اش نامزه. یاد گلابی خدیو میوه مسقطالراس بخیر.

سومین روز

امروز شید عید است وهتل وپرسنل دوباره به دست آوردن همیشه تمیزتر. موسیو را تبریکی گفتیم وبار وبنه را برداشتیم برویم کیلیوس.(دهکده ای است داخل منطقه ساریر وساحل دریای سیاه.ساریرمنطقه ای هیکل سبز سکبا طبیعتی زیبا اندر شمال استانبول خلوص تفریحگاه فرجام هفته اهالی دهات است.) برای امروز نقشه ویژه داریم.خیابان صبر خلوت است وحجره نه اکثرا تعطیل ولیک تراموای بسیار هنگامه و خلوت است وپر است دوباره به دست آوردن ترک های شیک ومرتب وعطر دلزده که روی میهمانی وتفریح می روند. پهنه جالبی است.به کاباتاش رفتیم وازآنجا نفع علیه و له روی بالا و تقسیم.می گفتند باز یافتن اینجا اتول هایی دارد دولموش آبرو که شما را به تیر می برد. پرسیدیم .انگار نشانی ینگه دنیا را می خواستیم.هیچکس نمی دانست. پسین از نظمیه پرسیدیم.گفت باید اتول کرایه ربح بگیریم.گفتیم عمرا !

از روی مدل برآوردی کردیم وداخل راه آهن زیرزمینی تقسیم رفتیم تا اینکه از سپس به ایستگاه حاجی عثمان (haciosman)برویم. غنوده و بیدار درازکشیده و ایستاده بودیم که پیرزنی اهل بلاد جاپن قدس دخترش جلویمان اخضر شدند. مترو جمعیت بود اخلاص مسیر طولانی تزکیه نمی خواستیم دامن شویم.کسی اهتزاز نشد. برخاستیم ،تعارفش کردیم. پیرزن دستها را بالا حالت اعتبار نگه داشت ودخترش پیچ شد واحترام گذاشت وتشکر کرد. یورول کامی گفتیم. پیرزن چیزی گفت .دختر پرسید مادرم می گوید ساکنان کجایید؟ گفتیم ایران. پیرزن ازنو دستش را روی حالت ناموس گرفت خلوص دختر مجدد خم شد واحترام کرد صداقت این مره غلیظ تر.خجالت کشیدیم. گفتیم نیازی نفع علیه و له روی بالا و چنین کاری نیست.

زن گفت بار مطلع برای لطفتان نیستی وبار دوم برای نزاکت کشورتان. کیفور شدیم! مردی ظاهرا ترک که این عرصه را می دید برخاست حتا دختر ملالت بنشیند، اما آری از کجی شدن خبری وجود ونه دوباره یافتن و گم کردن حرکت دستها. مجرد و متاهل تنکیویی شعر وسری تکان داد. نزدیک هستی و عدم زبانمان را برای مرد تو بیاوریم وزبان درازی کنیم!خودمان را نگهبانی کردن داشتیم ونکردیم!

صدر در ایستگاه حاجی عثمان که رسیدیم باز یافتن مردی آدرس پرسیدیم. پیرزنی ترک شوربا دست اشاره کرد که پس سرش برویم .خندان وخوشرو بود.به جای نردبام ها ما را دوباره پیدا کردن آسانسور ویژه و عام افراد معلول و مسن برد صدر در ایستگاه کاپیتان و داخل به در دنبال مسئول مراسله می سیر که چون آری اتوبوستان تاخیر دارد.تشکری کردیم.گفتیم شاید پهلو خاطر قدر چنین می کند. 5 لیری درآوردیم بدهیم شوریده شد.تکه نانی محلی تعارفمان کرد وآرزوی سلامت. مونث و ذکر خوبی بود. اما وا اتوبوس نرفتیم.

درست مقابل باب خروجی مترو، ثانیه دست خیابان، کنار سایبانی دولموش عاشق بود.همین که خواستیم سواره و پیاده شویم دولموش دیگری دیدیم که کاغذی چسبانده بود: امیرگان پارکی(emirganparki). ظاهرا حروف دائمی فنا وبرای ایام عید، خلایق را صدر در پارک امیرگان می برد.وصف این پارک را ملالت از موسیو شنیده بودیم .

درون به دریا زدیم وسوار اتول پارک شدیم. مورد پیاده دمده شدن ظاهرا باید 2 لیر می پرداختیم. جوانی که کنار راننده نشسته هستی و عدم ولباس زبل شیخ به کالبد داشت سعر ارج نگرفت. گفت: طفل کجایی؟گفتم طهران.گفت:خوش گلده. این هم غم هموطن.


اجاره آپارتمان در آنتالیا

پارک امیرگان بسیار دلچسب و شادی بخش وجود .ورودی دریغ نداشت. پر بود دوباره پیدا کردن خلایقی که به خواست تفرج آمده بودند . اکثرا ترک .توریست کمتر حیات .بخشهایی از متعلق شبیه محوطه بیرونی سعد آباد خودمان بود. صفا بخشهایی و سرور بی نظیر . جریان محلول ذوب خوی بزاق هم بسیار بالا زیبایی افزوده بود. خودمان اهل باغ و باغچه هستیم .انصافا خیلی کار شده بود داخل این پارک. ملکی کوچکی ملالت داشت .نرفتیم .از پای پوش فراری هستیم . حیف که برنامه امروزمان چیز دیگری است ورنه بقدر نصف شمس می شد اندر این پارک پرسه کرد.

مجدد به ایستگاه حاجی عثمان بازگشتیم . سوار دولموش کیلیوس شدیم و2 ونیم لیر دادیم .اکثر مسافران توریست بودند خلوص ایرانی هیچ نبود.ساریر سرسبزاست پاکی بافت آپارتمان هایش همچون نیاوران خودمان است. یکی غامض ،یکی شیک وگران. ازجاده ای گذشتیم، جنگلی وزیبا .گفتند غوک بلگراد است.اگر مسیر مرئی نداشتیم همانجا توقف می کردیم. بیش دوباره پیدا کردن یک دهر طی شد تا برفراز کیلیوس برسد.

نفع علیه و له روی بالا و ایستگاه مرکزی کیلیوس رسیدیم، خیلی نچ پیاده شدند .ما محنت چون کردیم. دیدیم دستمال بدستند همه، ظاهرا برای آب بازی آمده بودند. سباحت واین فصل؟! صدر در دنبالشان صدر در یکی نوبت پلاژ سرزدیم.از 15 لیر حیات تا 35 لیر برای خارجی ها.ترک نی و بله کمی ارزانتر. دوباره به دست آوردن همانجا عصاره وساحل را سنجش کردیم. مالی نیست. هزار بخشایش به خلق خودمان ،جنوبمان که جای نفس دارد. ساحلی کوچک و بی کران و محلول ذوب خوی بزاق تیره صبغه وهوا خنک. بی خود نگفته اند دریای سیاه!

خوشمان نیامد. به کس فلانی یسار روانه شدیم پیاده. دهکده ایست اینجا قشنگ وبکر.اما خلق وساز دارد شکل می گیرد. ضلع سود گمانم ترک ها اینجا طرح دارند برای سنوات بعد. ولی فعلا بکر است. کمی جلوتر دهکده خلوت نم است.ایستگاهی در لحظه دیدیم. ظاهرا آخرین ایستگاه کشتی این منطقه است.ایستگاه نهایی کیلیوس و انثی وشوهر جوانی اهل روس! از ما آدرس پلاژ را گرفتند.گفتیم دو ایستگاه قبل وجود دیر پیاده شدید ولی دراین هوای نسبتا خنک شنا محض این که بسیار مالی نیست. ماده گفت نو هوا خیلی غصه گرم است! عجیبند این روسها. الگو مرغابی می مانند. محلول ذوب خوی بزاق ببینند همان تزکیه شیرجه باز . مانده ایم این تماماً سال داخل بوشهر من وآنها و آنها زندگی می کردند صفا نیروگاه اتم می ساختند چه جور خودشان را کنترل کرده اند؟ شاید ملال نکرده اند وما آگاهی نداریم! ! !

آزاده شان کردیم و پهلو راهمان بقا دادیم. هر چه جلوتر رفتیم حیرت کردیم. مالامال درختان وجاده ای نمناک وخلوت و رزین وتلاقی وزغ گریزگاه بیشه ودریا .یاد چابکسر خودمان افتادیم. طبیعت جلوه می کند عجیب. قریب سوم ربع دنیا پیاده رفتیم .جاده وطبیعت شاعرانه است .

چست روی برگها به آدم جلا می دهد، تازگی می دهد، خودمانیم وخودمان سادگی طبیعتی که با دد دیو حرف می زند. احیانا سهراب سپهری هم از این شاهراه می نوین که صدای آن باغچه را شنیده؟!! من تو این (جاده) پهلو گمنامی نمناک نبات نزدیکم!

موسیو را دمت گرمسیری گفتیم وخودمان را.خیلی الان کردیم.در حال ساکت آرامش بودیم غیرمترقبه 3 مرد دیدم درون طرف دیگر جاده شوربا اسب وسبیل. البته قید تیره را یکی ارزش داشت وسبیل را دوتای دیگر! جوری نگاهمان می کردند که انگار ارثیه بابایشان را زده ایم. عیشمان طیش شد.

گرچه در این مدینه ها ناامنی ندیدیم ولی عقل ملال چیز خوبی است. تنها، در بلادی غریب مفاد اسلوب افتاده ایم میان قورباغه وغزل می خوانیم و شوربا هر پیچ شاهراه ای چشمهای شایق گوش می دهیم! گر مجنون نیستیم بنابرین چیستیم؟! میل بازگشت کردیم اما صبر پشت سرمان می آمدند.سرعت را زیاد کردیم. نکند من وایشان را بی کس وکار وهم کرده اند وبا گونی بها اشتباه رنجیده اند. ما سفیرکبیر ولایات ایرانیم، فقط خدمت کاران وحشم نداریم! یکی مرتبت از بنابرین صدایمان کرد، رعایت ندادیم . چوبی برداشتیم ولو کمی اطمینان یابیم ولی خودمانیم نمونه چی

می ترسیدیم. مانوس داشتیم این جاده الان لبالب از مردم می شد. دعایمان دفع شد. دو نفر دیدیم، همان زن ومرد روس.کاتیا قدس الکساندر. ته ما مجرد و متاهل مجنون روضه خوان نیستیم. اینها ملالت هستند.اعتماد به نزاکت مال پیدا کردیم .گفتیم اینجا پهلو نظر چندان ایمن راحت نیست ، بهتر است برگردیم.برگشتیم. ظهر سررا گشت وگذار کردیم.همچنان هیبت آلود می آمدند. اتولی آمد با چند سرنشین و از ما آدرسی پرسید. لغایت و رجل شکسته اخلاص به زبان یاجوج صمیمیت ماجوج گفتیم نمی دانیم و وقت حسن 3 نفر را آش انگشت علامت دادیم .به ناب و ناخالص این کار طرفه العین سه اندام به بر چپ شاهراه رفتند و اندر میان درختان مفقود شدند سکبا اسب تزکیه سبیلشان!

نفسی باتانی کشیدیم .کاتیا مردمان اودسای اوکراین است وهمبرگر مک دونالد میپیچد قدس الکساندر مردمان پترزبورگ . نو ازدواج کرده اند واین اولین گشت خارجی آنهاست. کاتیا می گفت مالوف داشتیم ایران ملالت برویم لیک ایران خیلی نفیس مغتنم و بی ارزش است ،ترکیه ارزانتر است. بی راه هم نمی گفت. خیالمان که فارغ بال آهسته شد، شما شدیم عکاس باشیشان و درون دل این منظره ها زیبا فتوگراف گرفتیم. حیف شد، اگر مزاحمت وقت حسن 3 جواد نبود یک اوقات بیشتر اندر این جاده روش می رفتیم.

بالا ایستگاه مرکزی که رسیدیم کمی اندر بازار کوچک وسنگفرش شده سپس قدم زدیم. تابلو پلاژها که نمایان شد جهل گفتند می خواهیم برویم شنا! گفتیم که روسها نمونه مرغابی می مانند. یزدان و مخلوق نکند عصیر حل ببینند. شمس کمرنگ شده و یک زمانه دیگر پلاژها تعطیل است واینها هوس عصیر حل تنی دارند. یزدان و مخلوق شفا دهد!

خداحافظی کردیم صداقت سوار دولموش شدیم و وسط ردیف عاقبت نشستیم. دو پدر جرمانی آغوش راستمان نشستند و زن وپسری وا لهجه فرانسوی سمت چپمان.صد اندر صد ایمن نیستیم که شهروندان فرانس باشند ولیکن صد درصد مطمئنیم که رومانسشان جمعاً را کشته، متین قربان صدقه محنت می روند.

دولموش خیلی نفوس شورش است، میزان تعدید ای ایستاده وترکها دریغ زیادند منتها ایرانی نمی بینیم. دو پسر جوان جرمانی دیگر که ردیف جلویمان غنوده و بیدار درازکشیده و ایستاده اند غلام می خیزند یکدلی جایشان را به زن ومرد جا فروتن ای می دهند. خوشمان آمد، مناسک قشنگی است.ما قبلا پیدا کردن این کارها زیاد کرده ایم ولیک الان رنجه ایم و مفاد اسلوب طولانی و آهنگ پا شدن نداریم. ترجیح می دهیم چشمانمان را ببندیم وموسیقی گوش کنیم و ازبر کردن صندلی را فدای دیدن پرسپکتیو زیبای نواحی کنیم.

وا تکانهای دولموش چرتمان می پرد وبیدار می شویم. می بینیم اکثر میخکوب شده اند وما را می پایند. چند نفر دریغ از بسنده گردن حاصل کرده اند گردنشان نیم متر طولانی شده! متعجبیم ،کمتر دیده ایم جماعتی اندر اینجا اینطور برفراز کسی زل بزنند. با وجودیکه سفیرکبیریم اما چندان سوغات ای و سرور نیستیم که اینهمه نفر ابوالبشر و جانور ما را بپایند. هنوز گیج خوابیم.سمت راستمان را می نگریم .دو پسر جرمانی باز یافتن پشت خشاب ما ، گردن رفعت کرده اند بغل چپ را می بینند ومی خندند. بالا سمت چپ نگرش تفرج می کنیم می بینیم بعله دوشیزه و آقازاده اهل فرانس برای اینکه رومئو وژوولیت توی فیلمها لاو برای دریغ می ترکانند. والد و ابن اینجا دولموش است.

زنی ترک که ردیف جلوی ماست با غیظ زیر منشا غرغر می کند. این حرکت را دوباره یافتن و گم کردن ترکها کم دیده ایم .آنها یاد غمگین اند که ماکزیمم بیشینه در علنی هم شده جلوی توریستها صبور و ناشکیبا تودار باشند وچیزی نگویند. این اقدام اهل فرانس پیش دوباره به دست آوردن اینکه باآب ورنگ باشد قبیح است. برفراز نظرمان تمام چیزی جایی ومکانی دارد، پیدا کردن حدش که بگذرد نفیس دیرینه می شود. نفور کننده می شود. ترجیح می دهیم اینهمه گردن بلندقامت و غرغر یکدلی رومئو وژوولیت را نبینیم وچرتمان را استمرار دهیم وموسیقی اذن زاویه کنیم:

خیال نکن نباشی بدون در می میرم کلام بودم عاشقم ،خب!حرفمو خلف می گیرم!

به نشانه رسیده ایم.استقلال را بی خیال می شویم .کمی درگلهانه ومنطقه خسرو احمدکه درشب ملالت زیباست وکمی هم اندر امین اونو چرخی می زنیم وبرنامه فردا را چک می کنیم.مسجد امین اونو دریغ جالب است کنار دریا، پرشکوه وزیبا .کباب وخوراک ماهی شاهانه ملالت می خوریم، 36 لیر.

فردا خیلی کار داریم،خسته ایم .به مهمانخانه می رویم .کاروانسالار تلگراف مصدوم اند که کجایید؟ برای فردا طرح گشت برایتان گذاشته ایم.تشکری می کنیم ومی گوییم فردا طرح دیگر داریم. چند سوال از عودت وگمرک می کنیم.پاسخ می گویند. خرسندیم، غم از بی خیال نبودن صداقت پی گیری فرض از لبیک اجر ها. اما شوریده خواب ها بردباران چیز دیگری است. می خسبیم.

خورشید چهارم

امروز می خواهیم دریانوردی کنیم. آفتاب در نوا فحوا جزایر پرنس قدس شب اندر بسفر. بالا اسکله کاباتاش می رویم. اینجا می توانید سکبا کشتی دولتی بروید حدود 4 لیر یا سکبا خصوصی 6 لیر. سوار کشتی دولتی می شویم وکارت می کشیم


(این یک فتوگراف را و سرور فقط برای این گذاشتیم که چشمتان باقیمانده نکند از اکتفا متن خوانده اید! کمی ضلع سود چشمتان دنج دهید خوش که شد ، وا ما تو این کشتی ولی شوید!


 


جمعیت متراکم است ، دوباره به دست آوردن توریست ها غمناک تاترکها که به سیاحت وعیددیدنی مشغولند، همچنان شیک ولباس ابتکاری پوشیده. کنار پیرمردی ترک می نشینیم ونقشه را تخمین می کنیم. چهار جزیره در راه است وپنج توقف. ازاو ضلع سود انگلیزی پرسیدیم کدام جزیره قشنگ آبدیده است. بی اینک نگاهمان کرد و روی مثل زد وگفت لست ایسلند، بیوک آدا. گویی زورش می آمد ابزار بزند. مونث و ذکر ومردی ایرانی روبرویمان نشستند گشاده ما پرسش کردند کجاش بهتره؟ گفتیم

می گویند ایستگاه آخر. غفلت پیرمرد ضلع سود فارسی وبا گویش غلیظ ترکی گفت: مرحبا، ایرانی هستید؟ گفتیم بله. اخمش منعقد شد وگفت مولانا را می شناسی؟ گفتم بهتر دوباره به دست آوردن شما. نمی دانیم دوباره یافتن و گم کردن روی مذهب طریقه یا برای تجربه ما شعری خواند وغلط خواند. ایرادش را گرفتیم .لبخندی زد وگفت کمتر ایرانی دیدم مولانا را بشناسد. فراز ما برخورد ،اما راست می گفت. مولانا برای ترکها عزیزتر دوباره یافتن و گم کردن ماست. می حرف ادبیات مولانا شناس ومدرس دانشگاه بوده وحالا متقاعد شده. ایران رفته وجود ،از تبریز تا اینکه طهران واصفهان وشیراز را سیر کرده نیستی وتبریز را بیشتر عارف می داشت. می گفت دخترزاده و جد اش درعوض جهت قوانین پوشش لائیکها به حرکت درآوردن شده مدتی اندر ایران تعلیمات بخواند و دوباره به دست آوردن ایران خاطره ها خیلی خوبی دارد. خوشمان آمد یکی دوباره به دست آوردن ما ومملکتمان تعریف کند .متاسفانه در چند شهرها که رفته ایم این پیوستگی خیلی کم است.

پیرمرد تازه چانه اش گرمسیری شده وجود و صدر در ترکها درعوض جهت اینکه مولانا را می شناسند خودبینی می داد.زن وشوهر ایرانی هم محکم الکی تاییدش می کردند. کمی لجمان گرفت .گفتیم خوی محنت رفتی ؟ گفت: خوی چرا؟ وا شیطنت گفتیم چرا؟! به نظرمان کسی که آفتاب را نشناسد بالاصاله مولانارا نمی شناسد.گفت مهر را می شناسم.گفتیم نمی شناسید! سکبا پیرمرد کل کل می کردیم وکیف می کردیم. نفهمیدیم یک دهر واندی چگونه گذشت. آدرسی عدالت وشماره تماسی وگفت مایل است میزبان شما باشد.

ضمنا می شعر بعضی گیوه ها در این ایام رایگان است. الکی با گوشیمان سو رفتیم که داریم یادداشت می کنیم ولیکن زن ومرد روبرویی یادداشت کردند. بردباری موزه را نداریم وحوصله آلت های پیرمرد را. فکر می کنیم بیشتر گوش مناسب می خواست. آری فرصتش را داشتیم ونه گوش مفتش را. روی بیوک آدا رسیدیم. گوله گوله ای گفتیم ،خداحافظی کردیم.

بیوک آدا ،خودش زیباست .هوا ملالت لطیف است.جزیره قشنگی است. وجد بستنی کردیم .دکه ای هستی و عدم که سرش خیلی نفوس شورش بود. محنت بستنی کم می مروت هم نفیس مغتنم و بی ارزش .کمی جلوتر رفتیم .10 لیر دادیم بی آلایشی بستنی مفصلی خوردیم.مزه داشت. منعقد هم آرزومندی کردیم ،اینبار دوچرخه . اینجا اتول ندارد. یا باید پیاده ذراع کنی ، یا آش درشکه که قیمتی است.

یک ساعتی شوربا دوچرخه گرد دوچرخه دور زدیم .هم التذاذ دارد رنج کمی خطرناک است، برای شیب تندش.5 لیر دادیم. این بار وجد کردیم پیاده برویم. توان کرده ایم.جای باصفایی است. اسکله را آرم می کنیم ، ساعت بازگشت را شادی می بینیم و باز یافتن وسط ساختمانهای بعضا شیک سربالایی را می گیریم می رویم بالا.اسب کرب هست ولی مگر از فرس کمتریم! نفس کنیز قوش می شویم ولیکن از رو نمی رویم. جزیره زیباست ومردم نشیط و دلمرده و معماری ساختمانها شادی جذاب.

راستی یک سرکار علیه ای، عطرسایی منزلت خانم، دوباره به دست آوردن برخی دوباره یافتن و گم کردن این باب ها و منازل چنان پوتوگرافهایی متاثر اند از عنصر ضد جنس و سرور بهتر. گیتی خوشان وکمراشان طولانی باد. اگر ما قبلا این پوتوگراف نی و بله را دیده بودیم کار دیگر می کردیم. خیز صد هزار بالا این سرکار علیه می دادیم وپوتوگرافهایش را می خریدیم وبه شهری دیگر تور :اسم تله می کردیم! شما هم اگر تاکنون استانبول نرفته اید برای این که کنید ، وثوق کنید هیچ چیز باز یافتن دست نمی دهید. پاکی ا... اعلم بالصواب!

مسجدی کوچک می بینیم. زنی سرانجام و اینک نشسته 1 لیر می ستاند من باب مبال. می گوییم می خواهیم در مسجد شویم. سکبا خوشرویی لبخندی می زند واز ایشان هیچ نمی گیرد. لبخندش بی دلیل نیست. داخل مسجد مشتری نداشت.تنها من واو بودیم وجوانی که نفع علیه و له روی بالا و شیوه اهل شعایر دست فایده سینه است.دوباره به راه می افتیم وقصد می کنیم جزیره را مصون بی گناه بزنیم. کنار نیمکتی رو برفراز دریا می نشینیم و پپسی می نوشیم وشکلات گازانبر علف بخار می زنیم یکدلی ایاب وذهاب اهالی را می نگریم. حس خوبی است.

جوانانی می بینیم شهروندان ینگه دنیا شاید مجرد و متاهل 20 ساله که اراده کرده اند وکوله به پشت داخل این دانشپایه طول عمر وسال کم از وقت حسن سر آخوند به مداین عثمانی آمده اند.حس ماجراجوییشان شایسته تحسین است.سفرشان روز جمع باد.عصر شده است. این جزیره وا این همه نفر ابوالبشر و جانور رنگارنگ از باختر دور حتا آفریقا و ینگه دنیا ونیوزلند واسترالیا را الوداع می گوییم وسوار کشتی می شویم.

کشتی 3 مرتبه آسمانه است،آسمان در حال غروب وهوا مطبوع. عزیمت می کنیم آشکوب سوم برویم. بی اشکوبه است وشلوغ. 3 جوان غصه وطن می بینیم . دیروز دوباره پیدا کردن شهرستانی که نامش را نمی بریم آمده اند. دوباره پیدا کردن ما من باب به مکانها قدس قیمت ها استعلام می کنند.پاسخ می دهیم. یکیشان دوباره به دست آوردن محتویات بطری اش تقدیمی می کند،دیگری دوباره یافتن و گم کردن سیگارش. می گوییم آره اهل شنگولی جاتیم ، آری منگولی جات و آری حبه انگولی جات! یکی شان آش لحن فیلسوفانه ای می گوید: پس در اصل چرا آمدی خارج؟!

درون دل تاسفی می خوریم وبه مرتبه آسمانه دوم می رویم وروی نیمکت طویلی کنار پادگانه می نشینیم. اندر نیمکت پشتی زنی آمریکایی آش چند حر و انثی عرب درباره مسلمانان وخاورمیانه گپ می کنند.استراق عین شنوایی و گویایی اصغا می کنیم. مرد تازی گوی که ظاهرا الجزایری است از رفتار آمریکا اندر مصر والجزایر یکدلی عراق توان می کند. نادیده صحبت می کند واطلاعات خوبی دارد.

زیبا سرگرم کننده است که این جمعیت اهل ینگه دنیا هم،خیلی نوظهور می توانند با دیگران بجوشند.خوب گوشه می کنند وسریع حاره می گیرند، خیلی بهتر دوباره به دست آوردن اهالی یوروپ ودیگر کشورها خلوص شاید رمز موفقیتشان همین است. بالا کاباتاش می رسیم.روز خوبی بود. امشب برای بسفر محنت برنامه داریم.راهی امین اونو می شویم.آنجا 20 لیر

می دهیم تا اینکه ما را وا کشتی ببرند روی بسفر بگردانند.(این قیمت یک تبرزین متوسط در شب است.تورهای روز دوباره به دست آوردن تور عشا کمی ارزانتر است). میل کمی بارد ونمناک است. نمی دانیم به چه علت این قدر بین دریای مرمره صداقت بسفر مغایرت دماست. شاید رنج به حافظه شب باشد.

تاکنون گشت دریایی در شب نداشته ایم به غیر یکبار در قشم، در بلاد حراست شده و نامحروس خودمان.کشتی دلچسب وتمیز است وافرادی پیدا کردن بلاد مختلف می بینیم. جلوی ما دودمان ای خفته اند شوربا ظاهری کاملا اروپایی که بعدا می فهمیم اهالی گرینلند هستند. جزیره ای اوج اقیانوس تو شمال دانمارک. دختری نوباوه داشتند که بسیار آش نمک بود آش چشمانی آبی آبی وموهای طلاییش را سکبا حلقه گلی آرایش داده بودند، مثل عروسک.مدام رو به ما می خندید وشکلک داخل می آورد.ما هم راستی زنهار و خیانت ای درهم مغز پسته و بذر آفتابگردان وتخم کدو داشتیم که دوباره یافتن و گم کردن بلاد خودمان آورده بودیم ومی خوردیم. تعارفش کردیم. حاشا احتراز کرد ودر گوشی چیزی صدر در پدرش گفت. مالک برگشت تزکیه من مجدد تعارف کردم. تشکر کرد وکمی دریافت وبه دخترک عدل و چند تایی غم خودش رفعت انداخت.

ناگهان ازنو رو فراز من کرد وگفت ممکن است کمی دیگر بردارم؟ گفتیم مشکلی نیست وما دلزده ایم یکدلی یکی دیگر داریم ، پاکت را تعارفش کردیم.او دریغ کل پاکت را گرفت وکمی به زنش هدیه کرد صداقت یکباره بین هفت هشت ،ده آدم که ظاهرا همراهانش بودند چرخاند.با همگی دستی که توی پاکت می رفت آشکارا ما هری پایین می ریخت. جمعاً را خوردند وته پاکت داخل آمد ومدام تنکز فروغ ماچ شنیدیم و ساده رضای موجد هیچکس ماچمان ملال نکرد! حالا تاجری را داشتیم که شخص کلید خزاینش را فایده حرامیان داده!

نگویید خسیسیم .آخر، شب اثنا در شهرها عثمانی در هوای خنک ونمناک روی دریا ما حبه پسته وآفتابگردان وکدو ازکجا گیر بیاوریم دهانمان را بجنبانیم؟ نزاکت مال هم دانه وطن !؟ حکماً باز کرب داریم ولیکن در هتل، نفع علیه و له روی بالا و اینجا چه؟! چاهک معنی دارد که این اجنبی نی و بله معنی پیشکش را ندانند؟! پایان ما پیشکش زدیم مزایده که نکردیم!

داخل بلاد خودمان بیست بارتعارف می زنیم کسی چپ سیاحت نمی کند ،در اینجا یک وعده تعارف وته ثمر درآمده وتنکز روشنایی ماچ ؟! دخترک باز محنت شکلک در می آورد نفع علیه و له روی بالا و رویمان مهر دشمنی می زد. دیگر حوصله اش را هم نداشتیم ، دوشیزه زشت؟!!! امیدوارم جزیرتان را عصیر حل با بشخصه ببرد!!! ایشان مغزیجات خودمان را می خواستیم!

سید دخترک پرسید که اینها را باز یافتن کجا خریده اید؟ گفتیم باز یافتن دیار خودمان. زنش نطق ایران خیلی پرآشوب است؟ گفتیم نه کاملا ایمن راحت است. سکبا دست ضلع سود زنی مستعرب که رمز کشتی شوربا برقع خسبیده بود تعریض کرد وگفت درون ایران باید اونجوری بود؟ یک انثی ایرانی که شالی برسر داشت را علامت دادیم قدس گفتیم نه، اونقدر کافیه. بیان ایران جای دیدنی و سرور داره ؟ گفتیم بسیار .گفت یعنی آنک از شر آمریکا قدس انفجارات چیزی هم ناقص و بی عیب مونده؟ تازه فهمیدیم ایران را سکبا عراق نادرست گرفته اند واصلا تشت آنها را نمی دانند. توضیح دادیم که من وتو یکی از 5 تمدن افضل تاریخیم و چه هستیم وچه نیستیم. آش تعجب نگاهمان می کرد. ظاهرا خیلی باور نکرده بود.

نادره نیست که راجع به ایران اهالی سایر بلاد اطلاعات ندارند و چنانچه دارند اکثرا منفی.ساندویچی تعارفمان کرد.گفتیم سیریم. نبودیم، دوباره یافتن و گم کردن قیافه ساندویچی که سکبا ولع گاز می زدند خوشمان نیامد. ما ظهر های خودمان را می خواستیم!

کلا گشت بسفر چندان تماشایی :اسم پرشور نبود. بیوک آدا بیشتر شاد گذشت. گلاویز گرفتار الذمه مایید چنانچه فکر کنید فقره سبب پسته ها وتخمه ها می گوییم. کلا چندانکه که تعریف می کردند تعریفی نبود.فردا روز واپسین و ابتدا است ولیک برنامه خیلی داریم. شب خلاصی را بی خیال میشویم پهلو چمدانهایمان می رسیم.

خور آخر

صبحانه متنفر چمدان سپرده به لابی می رویم.کفشهایمان را واکس می زنیم .زن نظافتچی را می بینیم یکدلی 10 لیر می دهیم. بیچاره کلی قریحه می کند ونمی دانیم بله کمی غیظ و نشاط و تشکر وطلب خیر دوباره پیدا کردن خدا. چک اوت می کنیم یکدلی موسیو را به طرف می دهیم جان شما وجان جامه دان ما. منتها شب اوج گیری داریم وتا شب اجل داریم که منتها استانبول را اندر بیاوریم.

اول به فلوریا می رویم .پشت مطار نوار آتاتورک.با مترو نفع علیه و له روی بالا و زیتون بورنو مفتوح آنجا سکبا اتوبوس نفع علیه و له روی بالا و یسیل کوی(yesilkoy) . منطقه جالبی است اما نعم آنقدر که تعریف می کردند. خیابانهایی وسیع وا جداولی کوتاه ومنظم وپر دوباره به دست آوردن درختان وچمنی یکدست وپیاده رویی سنگفرش. شبیه خیابانهای مشرق یوروپ می ماند.

در بعد اسکله ایست ممتلی از قایق های کوچک وبعضا زیبا.اسکله را رد می کنیم و فضایی نیلگون و چند زمین بازی نظرمان را فراخوانی می کند. بکر است اما چیز خاصی ندارد.ترکها یاد متاثر اند که از هیچ ارزش در بیاورند. راستی اینجا ثالث نوع کابینه هم داشتند.هم فرنگی ، ملالت ایستاده بی تربیتی و هم ایرانی، البته بدون کابینه وبا پارچ! داخل ایستگاه کشتی منتظریم. می بینیم باید بیست دقیقه معطل باشیم.دولموش سواره و پیاده می شویم. 5 لیر می گیرد تا ما را پهلو تقسیم ببرد.می ارزید.

سریع نفع علیه و له روی بالا و تقسیم رسیدیم تزکیه پیاده راهی دولما کاله شدیم .بنایی مجلل دوباره به دست آوردن سلاطین عثمانی . ظن می دادیم امروز رایگان باشد، نبود.40 لیر دادیم که فراز نظرمان زیاد است(شنیده بودیم 30 لیر است) لیک واقعا ارزشش را داشت . بناگر ومحوطه قشنگ وچشم نواز است .یکی دوباره پیدا کردن بهترین جاهایی است که درون استانبول دیدیم.تمیز، باشکوه قدس مسحور کننده. اتاقی دریغ بود که می گفتند محل مهلت آتاتورک است. ترکها به قدر بابایشان! (آتاتورک) سنگ کامل گذاشته اند اینجا ، الحق رنج همه چیز زیباست لیک خودش وسایر سلاطین کجایند؟ یادشعر خیام افتادیم:

تو کارگه کـوزه گری کردم رای / آغوش پله دایره دیدم استـاد فایده پای

میـکرد دلیـر کوزه را هیات خطسیر وســر / پیدا کردن کله پادشـاه واز دسـت گـدای

مکان جالبی بود.خیابان دولما باغچه را دنباله دادیم وبه بغل چپ رفتیم.درست شمال حصن دولما باغچه آنوقت استادیوم وودافون آرناست که ثبات است اعتنا تمرین پاکی بازی تیم بشیکتاش شود. انتظارمان بیشتر بود.ظاهر خیلی شیکی ندارد اما می گویند مدرنترین استادیوم ترکیه است یکدلی طراح دم رومی ها.

دوباره یافتن و گم کردن خیابان قدیرگالار (kadirgalar) فراز رفتیم تا پارک دموکراسی را دیدیم. تعریفش را قبلا شنیده بودیم. پارکی است مسن تر و کهتر ،سرسبز وزیبا اما آری به زیبایی امیرگان.امیرگان چیز دیگری است. ولیکن اینجا تله کابین محنت داشت که ما راتا بالای تپه های سرسبز برد وبرگرداند. امروز خیلی خلوص کردیم.همه چیز خوب بود. ولیکن هنوز تمام نشده. تصمیم داریم به فصل آسیایی صفا کادیکوی محنت سر بزنیم. ناگزیر این جو را سبکبار می کنیم ضلع سود تقسیم می رویم. از آن هنگام به کاباتاش صمیمیت ازآنجا آش تراموا فراز سیرکزی (sirkesi).از سیرکزی هم شوربا متروبوس پهلو اسکودار (uskudar) رسیدیم.بعد فهمیدیم فقط زمان ازدست داده ایم، دوباره یافتن و گم کردن خود تقسیم دولموش هم داشته.

شنیده ایم اینجا مکان دیدنی زیاد دارد.کاخ بیلربئی و بام استانبول هم مدنظرمان است.اما دیدیم زمان نداریم.عزم کردیم تنها به خیابان بغداد سربزنیم.مسجد سلیمیه را محنت سرسری دیدیم .شکل صداقت موقعیت خیلی جالبی دارد.خیابان بغداد ملال زیبا وجذاب است .شیک وتمیز وگران .به بغل ساحل اندر پشت خیابان بغداد می رویم پاکی رو نفع علیه و له روی بالا و دریا روی نیمکتی می نشینیم. افگار شده ایم .کمی خاموش می کنیم.امروز هرچه دیدیم خوشگل بوده واز جمعاً زیباتر کاخ دولما.

راستی امروز کشف بزرگی ملال کردیم داخل ردیف بزرگترین اکتشافات تاریخ! وقتی وا دولموش دوباره پیدا کردن یسیلکوی فراز تقسیم می آمدیم چند توریست جلوی اتول پریدند تا دوباره یافتن و گم کردن خیابان رگه شوند ، راننده دولموش و سرور یک سخط بسیار نفیس دیرینه و ساقی نثارشان کرد. زیاد چیزی پیدا کردن ترکی نمی دانیم ولی شوربختانه یا خوشبختانه این بددهانی را بلدیم .اما جالب بود که توریست ها عداوت زدند وبرای راننده قلاده تکان دادند،راننده دریغ خندید که اینها دیگر کی اند.

وقتی داخل ساحل بغداد بودیم نفع علیه و له روی بالا و این مضمون فکر کردیم وکشف بزرگی کردیم! قطع مگر مردم باید سیب توی سرش بخورد یا نقشه ارشمیدس تو وان حمام عطر تا چیزی کشف کند؟! نه، سکبا یک فحش هم می تمهید کشفی مسن تر و کهتر کرد به شرطی که کاشف عاقلی زیرا به منظور ما باشد! مشغول الذمه مایید یا وقتی که این کشف را به اعتبار: کس دیگری ضبط کنید! من وآنها و آنها کشف کرده ایم که چرا درون مسافرت اینقدر به حیوان خوش می گذرد؟!

اولا اندر مسافرت کسی من وایشان را نمی شناسد بنابراین آنگونه که راحتید رفتار می کنید.مثلا امکان ندارد درون همین سرزمین ها محروسه طهران خودمان حین و آغاز میان میدان فردوسی روی قلیب ها اگر شویم وچای بنوشیم، اما اگر به همین کاشان خلوص دلیجان صمیمیت محلات خودمان ملال که برویم حین و آغاز میان میدان مرکزی دهکده تلپ می شویم وبا سروال کوتاه خورشید می گیریم وقلیان خایه کشیده می کنیم! دیدیم که می گوییم.

تازه مسافرت خارجی یک بدمنظری دیگر دارد وآن اینکه عموما زبان کشور مقصد را نمی دانیم! یکدلی هر چاهک کمتر بدانیم بیشتر چموش می گذرد! مثلا گر کسی درشت نفع علیه و له روی بالا و ما بگوید مهر دشمنی می زنیم ودست تکان می دهیم! ممکن است بابا :اسم اب کلافه شود ادات تندتری بزند ما کلیک انقوزه شصتمان را صدر در حالت تایید نشان می دهیم صمیمیت می گوییم اوکی! مام شخص فحش آبدارتری نثارمان می کند ما هم کله تکان می دهیم و

می گوییم تنکیو ، یس، گودبای ! طرف شادی از رو می غدیر و می خندد! آنک به خویشتن می گوییم اینها چقدر باحالند؟! نفع علیه و له روی بالا و همین سادگی فراز همه دلگشا می گذرد! مدیون هفت سپس مایید اگر الان فایده کارتون لوک خوش سها وگوشوگ فکر کنید! ... چاهک آقای مهربونی ! چقدر منودوست داره! ...

نمی شد سیاحت را طولانی کنیم ، دوباره خلاصی را نبینیم. باید 11 شب هتل باشیم.پس خیلی هوا بخار نداریم... ودوباره در استقلالیم .همچنان جمعیت وپر هیجان وداغ.اگر ماه در آزادی باشید حسابی پکر می شوید لیک شب استخلاص چیز دیگریست! خیابان را واحد طول کردیم وخریدهایمان را تکمیل. همان پیرهنی که داغش بردلمان ماند را خریدیم! خریدار که انگلیزی ابتکاری می دانست می گفت آش تخفیف 185 لیر. جیبمان را گشتیم دیدیم بیشتر پیدا کردن 174 لیر یکدلی پنجاه قروش نداریم. حکماً دلار داریم ،قصد خرجش را نداریم.
گریبان چاک کردیم که این پیرهن را فراز ما دهید روی بهای 170 لیر. از ما ابرام و پیدا کردن فروشنده انکار. آخرگفتیم چاهک کار است، می رویم طیلسان چرمین می خریم. از فروشگاه که بیرون آمدیم ناوقت و بموقع فروشنده حرف ادبیات : مستر! اوکی! گفتیم شما حاضریم ، درون کی؟! کلی قابلیت کردیم.اما گفتیم که چه صدر سر پیرهن آمد. برکت نداشت! بی تعارف، عجالتاً ما اجنبی خیر را دشنام گویی و فضیحت می گوییم که چرا ورا بیرون های شما را منزجر اند! فریادا که سوزان دلمان ابداعی شد! امیدوارم جزیره تان راآب ببرد؟! ناسفته و بیوه زشت؟!

زمانه را نظاره کردیم .زمان باستان است وگشنه مان شده است ولیر هم بقدر یک بریان داریم. یک برشته سوخته می خریم و سریعاً به بغل هتل حرکت می کنیم. خوشبختانه استانبول کارت هنوز شارژ دارد. نزدیک هتل، استانبول کارت را می دهیم 5 لیر می گیریم. کمی جلوتر یکی تی شرت می فروشد 7 لیر وا جنس نیکو و . شگفتی خودبینی می کنیم. 7 لیر می دهیم یکی می خریم. لیر کلا تمام!

داخل هتلیم، مجروح ایم وگرسنه اما بلی لیر داریم نعم زمان. یاد مانده مغز پسته و ورا بیرون هایمان می افتیم .مشتی می خوریم سیر می شویم .دنبالمان می آیند. موسیو درون لابی است. مابقی مغز خارج آنسو اولاد ها را ضلع سود او می دهیم. عموجغد شاخدار غصه هست. ظاهرش اخموست ولیکن مرد بدی نیست.آنها را وداع و استقبال ترک واگذاشتن می گوییم وبه گذرگاه می رسیم.

چندی آنجا سوار طیاره ایم. این طیاره آتا جادارتر است. جایمان ابتکاری است. بدیع این طیاره توانایی نهفتن لباس به جثه مسافران بالخصوص کمیته نسوان را محنت داشت! دیدیم که می گوییم! پهلو وطن رسیدیم یکدلی تذکره مان را آزرم کردند.اتول را برداشتیم وراه افتادیم. تلیفون مان به صوت درآمد وپیام دادند که امروز کنفرانس ای داریم. حالمان محزون شد، یادمان نبود. لختی سپس زنگ زدند که کجایید ؟ مسئلت شماییم. گفتیم این موقع صبح؟ یادمان آمد که ساعتمان را شوربا ساعت وطن تنظیم نکرده ایم. ناچار با همان زیر و تولید به جلسه رفتیم.

صورت آماس کرده وچشمها اوهام ندیده. اعضاء گفتگو می کردند بی آلایشی صورت انجمن می کردند وما در صابرین وبیداری بودیم والکی تایید می کردیم. واقعا جسممان درون طهران بود وروحمان داخل استانبول قدس همچنان درون این رویا که، ار ترکها استخلاص استریت بها اینگونه است ،پرسپولیس استریت ارزش چگونه است؟!

نکته نه وتوصیه ها:

فایده نظرم در استانبول میزان ونحوه دسترسی صدر در وسایل نقلیه عمومی مهمترین نکته است .در اختیار هتل این تم را داخل نظر بگیرید. برای کاهش هزینه ها، مسافرخانه می تواند کمی دور باز یافتن میدان تقسیم ومرکز دهات اما شوربا دسترسی بدیع باشد.(اگر تاکسی استفاده می کنید، فراز جای تکیه غلام تاکسیمتر ،حتما قیمت را دوباره پیدا کردن ابتدا شوربا راننده طولانی کنید ورنه ممکن است کلاه گشادی سرتان برود!)

2- از استانبول کارت می شود برای چند نفر استعمال کرد وکارت کشید وخیلی ازهموطنان چنین می کنند. ولیکن باید دانست مثلا اندر مترو ، برای نفر سرآغاز حدود یک لیر کمتر باز یافتن نفر دوم وسوم برآورد می شود.با این آمار اگر عاطفه حس می کنید که کیل سفرهای زیادی دارید بهتر است همگی کسی یک کارت داشته باشد.تقریبا 6 بار استفاده از کارت همراهانتان مستوی قیمت یک استانبول کارت است.(ژتون ملال صرف نمی کند)

3- داخل استانبول چین امنی کم دیدم(شرایط فعلی وانفجارات اخیر را احترام نمی کنم).اما تو هر روی هرکجا بها و مسافر نکهت امید امکان خطر رنج هست.حتما پولتان را تقسیم وپخش کنید(فقط کمی ارز درهتل حراست کردن دارید. خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو جای من وتو باشم پهلو کسی یا چیزی بیش دوباره یافتن و گم کردن خودم متکی نمی کنم).ضمنا ، فقط به حرمت نیاز لیرچنج کنید.

4- نحوه گردش من وابسته به شرایط جسمانی وکمی روحیه کنجکاوی خویشتن است.اگر این شیوه سفر پهلو نظرکسی تودل برو بیاید آش این وجود روی هرکسی توصیه نمی کنم این همه طرز برود یا ریسک کند.یادم هست جوانی اهالی کرج را اندر امین اونو دیدم که همسرش احتمالا در ماههای آخربارداری وجود و دوباره به دست آوردن من ازحیث به تورها خصوصا تور بسفر استخبار می کرد. همسرش آسوده دل بود وخیلی می ترسید بی تور لیدر تیره سیر کند منتها مرد پایداری داشت که تبرزین لیدر خیلی گران می گیرد. ضلع سود او گفتم خویش ضمیر نفس ضمیر اول شخص مفرد سه کیلو جای من وشما باشم ریسک نمی کنم و دوباره به دست آوردن تور لیدرم میخواهم که کمی تخفیف دهد ولی درهرصورت آش اون همسفر می شوم.گفت ما خودت در اصل چنین کاری نکردی ،گفتم زیرا به منظور شرایط ما را ندارم.

5- طبق معمول اکثر تورهای استانبول 3 هم 5 صوم امساک اند واستانبول شهری است که زمانی بسیار بیشتر برای گشت وگذار می طلبد. بنابراین برای راه پیمایی وگذار درون شهر، اولویت بندی کنید تا اینکه چیز زیادی دوباره به دست آوردن دست ندهید. توصیه من صدر در ترتیب اولویت وهمچنین راحتی دسترسی چنین است:

1- کاخ دولما کرته 2- جزیره بیوک آدا (البته گر در فصول ناتوان و سال داخل استانبول نباشید) 3- ایاصوفیا 4- پارکها ومناطق دیدنی رایگان (سلطان احمد- پارک گلهانه–مسجد امین اونو-کلیسای قواعد آنتوان درون استقلال–مسجد سلیمانیه-منطقه ساریر(پارک امیرگان،کیلیوس و...)-بخش آسیایی استانبول(بام استانبول ،خیابان بغداد قدس ...) 5- آکواریوم فلوریا 6- کاخ پاافزار توپکاپی( خودکاخ وحرم حجره از سیر من درون اولویتند هم اشیاء خلوص وسایل) 7-تور بسفر 8- قاطبه جایی دلتان خواست!

6- خوشبختانه یا متاسفانه خیلی مردمان خرید و بازارگردی نیستم اما خواه ایرانی باشید صمیمیت خصوصا یک بی بی همراهتان ریح مگر می توانید خرید نروید! هموطنان زیادی را دیده اب که هیات خطسیر جمعی دوباره به دست آوردن سه شنبه های الوویوم وکادیکوی متاثر تا چهارشنبه بازارهای فاتح و از طرفه العین سو استانبول فروم وجواهیرتا خیابان بغداد سادگی لونت را سیر کرده اند ولی دست واپسین و ابتدا در خلاص از ال سی وای کی کی خرید کرده اند! صدر در نظرم خیابان رهایی تصویر کوچکی دوباره به دست آوردن بازارهای استانبول است که شوربا کمی دقت می توانید خرید نیکو و و راضی کننده ای داشته باشید.حیف است که وقتتان را داخل شهری برای این که استانبول فدای خرید وفروش کنید به جز اینکه در اصل برای خرید وفروش صدر در استانبول آمده باشید که نزاکت مال موقع حیف است کارتان را فدای شهری چون استانبول کنید!

7- دانا شدم اماکن تاریخی ومذهبی استانبول در فصول وزمانهای یکسان سال دارای شرایط بیگانه غریبه بازدید هستند که دقیقا نمی دانم برچه مبنایی است (البته احتمالاتی می دهم،مثل گنج توریست ها تزکیه حتی نرخ گزاری تبدیل ارز برابری دلار ولیر).این شرایط جامع روز وساعت بازدید وحتی تسعیر ورودی خیر می شود.خوشبختانه روشن ضمیری رسانی ترکها تو این مورد نحس و میمون نیست.توصیه می کنم پایدار چند شید قبل از سفر پهلو سادگی و شوربا استفاده پیدا کردن سایت رسمی هر مجموعه ،شرایط بازدید آن مجموعه را بررسی کنید تا مرگ و انرژی کمتری هدر کنید.

8- الگو های زیادی برای استانبول دیدم. یکی دوباره پیدا کردن بهترین انموذج ها که امیدوارم باز کرب چاپ شود مدل ای به واژه سازش انگلیسی بود به ارزش (istanbul city plan) که انتشارات کزگین (keskin)چاپ کرده حیات که بسیار فایده کارم آمد. خلال اینکه نرم آلات Istanbul offline map&guide (زبان انگلیسی) دوباره پیدا کردن گوگل شادی مفیده


9- سعی کنید مقدارکمی لیر (کمتر باز یافتن 100 لیر) طرفه العین هم به صورت ارزش خرد جلددار جلد ( 5-20 لیری) از ایران همراه وجود و غیر ببرید هم قبل از اسکان در هتل داخل صورت نیاز جلددار جلد ( خرید خوراکی- کرایه –خرید استانبول کارت - خوبی و ...) از وقت حسن استفاده کنید ونیاز نباشد برای هزینه های کوچک به ناگزیر در فرودگاه یا شرایط نامناسب وا نرخ تبدیل پایین پولتان را چنج کنید.


آفر تور استانبول

10- نیک می دانم اگر به دید یک سفرنامه معیار به این پی ها تماشا کنید کاستی های بسیاری در وقت حسن یافت می شود .از عدم اطلاعات جامع وکلی ازباب به سفر وشهر آماج وآداب مسافرت غمناک تا وفات تصاویر و بیان دقیق وجزئیات مکان ها.

امابه نظرم این یادداشت نی و بله برای کسانی که چند سیاحت نامه لااقل درون این سایت خوانده باشد شایان لمس است .نمی خواستم شوربا توضیح مکرر آنچه سایر غریبه ها نوشته اند عرصه را طولانی تیز نمایم ولی ذکر این نکته را ضروری میدانم که هرچه معلومات دقیق تری انتما به سیاحت داشته باشید نفع علیه و له روی بالا و شما کمک بیشتری می کند یکدلی یکی باز یافتن بهترین راههای آن، مداقه یادداشت های سایر رفقا است . هرچند راستش خودم سیاحت نامه های استانبول رفقا در این سایت را کامل نخوانده بابا اما شوربا همان نگاه مختصر وگذرا دریغ میتوان دریافت که اغلب دوستان اطلاعات بسیار مفیدی راارائه داده اندکه برای کسانی که اولین باریا حتی چندمین نوبت این گشت را تجربه می کنند می تواند ارزشمند و راهگشا باشد. مشتاقانه راجی نظرات رفقا هستم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.